درختان برای رشد منتظر هیچ کسی نمی‌مانند؛ شما چطور؟ :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

درختان برای رشد منتظر هیچ کسی نمی‌مانند؛ شما چطور؟

کوچیک تر که بودم،فکرای عجیب و غریب زیادی داشتم.

اوج این فکرای عجیب، تو سال های اول و دوم دبستانم بود. گاهی حس می کردم روحم تو این دنیا تنهاست و آدم های اطرافم حتی پدر و مادرم فقط یه سری تصورات یا یه جور ربات هستند که خدا اون ها رو کنارم قرار داده تا من و رفتارم رو بسنجه. بعد از این فکر، از همه ی جمع ها دور میشدم و گوشه گیر می شدم،چون از آدم های کوکی اطرافم می ترسیدم.

گاهی طرز فکرم عوض میشد،قبول می کردم که همه ی آدم ها مثل من روح دارن. با ذهن کوچیکم اینجور استدلال کرده بودم که اگه با کسی خیلی صمیمی شم و خیلی دوستش داشته باشم میتونم جام رو با روح اون عوض کنم،یعنی میتونم بدنم رو با اون عوض کنم.بازم گوشه گیر می شدم چون من بدن خودم رو دوست داشتم و می ترسیدم اگه وارد بدن یه نفر دیگه بشم،بدجنس و بداخلاق بشم.

پیرو همین فکرا و خیالاتم،هرشب قبل از خواب،یه سری نشونه از بدنم حفظ می کردم که اگه وارد بدن یکی دیگه شدنم بتونم بدن خودمو پیدا کنم و بهش برگردم.

تصور کنید دختر هشت ساله ای رو که نصفه شب زمزمه میکنه:یه خال روی شونه ی چپم،وقتی میخندم یه چال کوچیک نزدیک چونم میفته،چشمام قهوه ای نزدیک به سیاهه(حواسم باشه اگه سیاه بود یعنی مال من نیست!)، انگشت کوچیکه ی دست راستم امروز زخم شد و ...

الان که فکر میکنم به خودم حق میدم که انقدر نگران گم کردنِ خودم بودم. انگار ترسم به حقیقت پیوسته،اما من روحم رو گم کردم.

این نلی، اون نلیِ سابق نیست.نشونه هاش با نشونه هایی که حفظ کردم یکی نیست: یه ضربه ی روحیِ محکم از یه آشنا،امید به آینده ی روشن، مقاومت،تلاش.

نه... محاله این نلی باشه...باید روحم رو پیدا کنم.باید خدام رو پیدا کنم.

۷ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
یک فلانی
۲۰ آبان ۰۲:۵۷
فلاسفه، ایده‌آلیسم می‌خوانند این تفکر رو

پاسخ :

جدی؟
یعنی تو بچگی فکرای فیلسوفانه می کردم؟😐
Va hid
۲۰ آبان ۰۶:۳۴
چه فکرای جالبی داشتید!!

الیته حق داشتید نگران خودتون و ویژگیهای خودتون باشید!!

کمی استراحت!!  دلتون شاد!!

پاسخ :

اینا فقط یه نمونشونه:)
ممنونم.
علی آقا:)
۲۰ آبان ۰۸:۴۱
خوب،سلام
من ازاین طرزقکرانداشتم
ولی من امیدم به خداوخودمه وتلاشمومیکنم تاموفق شم

پاسخ :

سلام،انشاالله موفق میشید:)
غلامرضا
۲۰ آبان ۱۰:۰۰
با سلام
تو بچگی پر از خیالاته؛منم تو بچگی با یه نفر حرف میزدم که وجود نداشت . ولی فقط تو چند روز بود. درساتو محکم بخون که امسال اخرین فرصته، چون که سال بعد کتابها عوض میشن.
با آرزوی بهترینها...یاعلی

پاسخ :

سلام، جالبه اکثرا تو بچگی دوست خیالی داشتن برعکس من:)
باشه حتما:)
ممنونم،یا علی
آفتابگردون ...
۲۰ آبان ۲۳:۴۴
خیالات بچگیت پتانسیل کتاب شدن و فروش با تیراژ بالا رو داره :)))جدی میگم
مواظب خود خودت باش تنها یا در کنار بقیه هرجا که حالت بهتر میشه فقط به خودت مهربونی کن وای بحالت اگه یه تار مو از سرت کم شه

پاسخ :

تو لطف داری عزیزم😊
اوه اوه،چشم؛)
آفتابگردون ...
۲۰ آبان ۲۳:۴۴
خیالات بچگیت پتانسیل کتاب شدن و فروش با تیراژ بالا رو داره :)))جدی میگم
مواظب خود خودت باش تنها یا در کنار بقیه هرجا که حالت بهتر میشه فقط به خودت مهربونی کن وای بحالت اگه یه تار مو از سرت کم شه

پاسخ :

:))
گلاویژ ...
۱۱ آذر ۰۶:۵۸
چه بچگیات متفکر و باکلاس بوده نلی 
بچگیام خجالت کشید :|

پاسخ :

😂😂
فقط بچگیام اینجور بده،بزرگیام برعکسه😄
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان