بایگانی شهریور ۱۴۰۱ :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

بیتِ این روزهای زندگیِ شما چیه؟

تو آشپزخونه‌ی خوابگاه مشغول شام پختن بود

(صداش انقدر خوبه که "رادیو" صداش می‌زنیم و به شوخی میگیم منتظریم بالاخره یه روز با صدای واقعیت که وحشتناکه باهامون حرف بزنی

چند روز قبل تو اینستا، باکس گذاشته بود که یه بیت شعر بنویسید تا با صدای خودم براتون بخونم و استوری کنم

منم چند تا براش نوشته بودم)

رفتم آشپزخونه تا لیوانم رو بشورم

همون حین که ادویه میریخت گفت: نلی این بیت که اون روز خوندم رو برای رلت بفرست، به حال و هوات میخوره: در دلم خواستن مرگ کسی نیست ولی/ کاش هر کس به تو دل بست بیاید خبرش

لبخند زدم، گفتم: میدونی چی بیشتر وصف حالمه؟... غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن/ روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

یه لبخند تلخ زد... یاد کراشش افتاده بود طبق معمول

نگاهم کرد و گفت: نلی بیتایی که اون روز نوشتی خیلی قشنگ بودن

گفتم: همیشه تو زندگیم این مدلی بودم که رو یه بیت قفلی زدم و هیچکس نفهمید که هر بیتی که روش زوم میکنم اون تایم سرلوحه‌ی زندگیمه مثلا الان گیر این مصرعم "اندکی در جلد یک دیوانه باید زیستن" چون الان دقیقا این سبک زندگی میکنم و از ته دلم راضیم، منطق راه دیگه‌ای برای زندگیم نشون میده ولی من دیوونه بودن رو دوست دارم.

قبل‌تر روی این بیت زندگی می‌کردم و خوشحالم که ازش گذشتم: دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین/ خود نعشِ خود به شانه گرفتم گریستم

گفت: منم که میدونی قبلا روی چی قفلی بودم

و دوتایی زیر لب زمزمه کردیم:

مُو موسی هم بِشُم آسیه از آبُم نمیگیره

مُو خطِ دکترم خالو کسی قابُم نمیگیره

 

+ از پست‌های کانالم که هوس کردم اینجا هم نشر بدم:)

++ برخلاف اکثر پست‌های قدیمیم، این نوشته داستان و خیال نیست:)

+++ دیگه قلمم هم خسته شده ولی این میلِ به نوشتن تمومی نداره.

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان