اینجا نلی از روزهایش می گوید

نتیجه ارشد

نتیجه نهایی کنکور ارشد اومد

با اینکه چیزی نخونده بودم ولی رتبم برای دانشگاه آزاد خوب بود

روانشناسی بالینی آزاد قبول شدم

تا همین الان درگیر جواب تبریک دادن و قول شیرینی بودم

الان؟ گریه میکنم

ترکیبی از استرس و شادی و غمم

حال عجیبی دارم

فعلا باید منتظر نتیجه استعداد درخشان هم بمونم، اگه با اون واحد بهتری قبول شدم بین این دوراهی میمونم که استعداد برم یا همین رو؟

۵ نظر ۴ موافق ۱ مخالف

کانال تلگرامی

طبق معمول دارم غر میزنم به زندگی😁

آدرس خواستید بگید

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

این آدمِ ویران شده از دور قشنگ است...

آخرین کلاسای دوره کارشناسیم امروز تموم شد

با همکلاسیا و استاد دورهم جشن گرفتیم، بغض کردیم و خاطرات رو یادآوری کردیم

یه فصل مهم دیگه از زندگیم داره تموم میشه

حالم؟ آشوب‌تر از همیشه

تغییر همیشه سخت و دردناکه

دلتنگم

ناراحتم

شادم

‌‌‌‌‌...

من جمع اضدادم!

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

من هنوز زنده‌ام

آپاندیسی که بی هوا من رو زیر تیغ جراح برد و زندگی‌ای که بی‌نهایت غیرقابل پیش‌بینیه

هنوز زنده‌ام و این هم نتونست من رو شکست بده (بخیه‌ها اون گوشه راست پایین شکمم دارن دهن‌کجی میکنن)

افکار مریضی که دوباره دارن هجوم میارن و منی که اینبار با نیروی کمکی تازه نفس میخوام جلوشون ایستادگی کنم‌

برام موفقیت آرزو کنید لطفا

۵ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

بیتِ این روزهای زندگیِ شما چیه؟

تو آشپزخونه‌ی خوابگاه مشغول شام پختن بود

(صداش انقدر خوبه که "رادیو" صداش می‌زنیم و به شوخی میگیم منتظریم بالاخره یه روز با صدای واقعیت که وحشتناکه باهامون حرف بزنی

چند روز قبل تو اینستا، باکس گذاشته بود که یه بیت شعر بنویسید تا با صدای خودم براتون بخونم و استوری کنم

منم چند تا براش نوشته بودم)

رفتم آشپزخونه تا لیوانم رو بشورم

همون حین که ادویه میریخت گفت: نلی این بیت که اون روز خوندم رو برای رلت بفرست، به حال و هوات میخوره: در دلم خواستن مرگ کسی نیست ولی/ کاش هر کس به تو دل بست بیاید خبرش

لبخند زدم، گفتم: میدونی چی بیشتر وصف حالمه؟... غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن/ روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

یه لبخند تلخ زد... یاد کراشش افتاده بود طبق معمول

نگاهم کرد و گفت: نلی بیتایی که اون روز نوشتی خیلی قشنگ بودن

گفتم: همیشه تو زندگیم این مدلی بودم که رو یه بیت قفلی زدم و هیچکس نفهمید که هر بیتی که روش زوم میکنم اون تایم سرلوحه‌ی زندگیمه مثلا الان گیر این مصرعم "اندکی در جلد یک دیوانه باید زیستن" چون الان دقیقا این سبک زندگی میکنم و از ته دلم راضیم، منطق راه دیگه‌ای برای زندگیم نشون میده ولی من دیوونه بودن رو دوست دارم.

قبل‌تر روی این بیت زندگی می‌کردم و خوشحالم که ازش گذشتم: دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین/ خود نعشِ خود به شانه گرفتم گریستم

گفت: منم که میدونی قبلا روی چی قفلی بودم

و دوتایی زیر لب زمزمه کردیم:

مُو موسی هم بِشُم آسیه از آبُم نمیگیره

مُو خطِ دکترم خالو کسی قابُم نمیگیره

 

+ از پست‌های کانالم که هوس کردم اینجا هم نشر بدم:)

++ برخلاف اکثر پست‌های قدیمیم، این نوشته داستان و خیال نیست:)

+++ دیگه قلمم هم خسته شده ولی این میلِ به نوشتن تمومی نداره.

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان