بایگانی فروردين ۱۳۹۸ :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

بهار من بود آنگه که یار می آید

چه بهار دلگیری...اصلا بهار همیشه دلگیر بوده، نمیدونم چرا بقیه انقدر ذوق اومدنش رو دارن‌.

چه ذوقی داره شروع یه سالِ دیگه بدونِ تو؟!
چقدر رنگ سبزِ این روزهای شهر تو چشم میزنه و حالمو بد میکنه‌.
راستی بهت گفته بودم فصل بهار اذیتم میکنه؟ بهار هیچوقت مالِ من نبوده، درست مثل تو.
اگه یه روز خواستی بیای، بهار نیا.... پاییز بیا، وقتی دارم پا به پای طبیعت برات میبارم بیا، وقتی امید مثل پرنده ها از دلم کوچ میکنه بیا، وقتی هوای دلم ابری و تیره است بیا‌.
بذار همه بفهمن بهارِ واقعی تویی؛ رنگین کمان، انحنای قشنگِ لب های خندون توعه.
ولی نه...نیا.... نازنینم می ترسم بیای و زیباییت حرفِ مردم بشه... می ترسم بازم تو خیل عاشقات منو گم کنی...می ترسم بازم به چشمت نیام...
میبینی حالم چه برزخیه؟ میگم بیا و میگم نیا... ولی تو همیشه حرفت، حرف بوده‌‌‌...گفتی ‌‌‌‌‌‌‌منو نمیخوای و پای حرفت وایسادی.
باشه عزیزم، نمیگم منو بخواه ولی همیشه خوب باش عشق دوردست های من...
 
+تیتر از هوشنگ ابتهاج
۸ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

ابر و باد و مه و خورشید و فلک؟؟؟؟

زمین پر از آب، آسمون پر از ابر، فضای بین زمین و آسمون بارون و خاک، طوفان، جاده ها بسته:||
خدایا داری گیم اور میکنی ما رو؟
هی خبر پشت خبر که فلان منطقه و روستا رو تخلیه کنید...پیام پشت پیام که مدارک و وسایل برقیتونو تو ارتفاع بذارید....لیست مناطق امنی که برای پناه گرفتن میاد... تلفن پشت تلفن که سالمید؟؟
استرس و نگرانی و نا امنی....
نمیدونم ترس رو چجوری بیان کنم:(
۱۳ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان