بایگانی دی ۱۳۹۶ :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

اولین قرار وبلاگی

امروز بالاخره اولین قرار وبلاگیم رو رفتم و یه دوست خیلی خوب رو ملاقات کردم.

خیلی خیلی خیلی خوش گذشت و کلی ذوق کردم*__*

کل دانشکده و دانشگاهش رو نشونم داد و من یه عالمه انگیزه گرفتم واسه درس خوندن.

انقدرخوشحال وذوق زدم که نمیدونم چجور باید بنویسمش،فقط می نویسم تاشیرینیش برای همیشه برام موندگار بشه.

ممنون دوست جونم:*

+آقا برید دوستای وبلاگیتون رو ببینید، خیلی خوووووووبه:-P 

۱۵ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

بقیش با تو :)

خداجونم من قدم اولم رو برداشتم، حالا نوبت توست😉

۱۳ موافق ۲ مخالف

دیوار به دیوار

چند وقتی بود که سریال”دیوار به دیوار“ رو شبکه تماشا پخش می کرد. خیلی ایده ی فیلم رو دوست داشتم.

فیلم  از این قراره که داستان پنج خانواده رو روایت میکنه که به دلایلی مجبور میشن ۳ ماه تو یه خونه باهم زندگی کنند.این خانواده ها تعدادی خونه رو پیش خرید کردن ولی مورد کلاهبرداری قرار گرفتن و چون جایی برای زندگی کردن نداشتن از سازنده ی خونه ها میخوان که خونش رو در اختیارشون بذاره و اون هم، بنا به درخواست قاضی قبول میکنه و بقیه ی داستان روند اتفاقاتیه که بین این خانواده هاپیش میاد.(برای توضیحات از ویکی پدیا کمک گرفتم:-P )

حقیقتا دلم خواست تو یه خونه به همین بزرگی و خوشگلی با آدمای جورواجور و با سن های مختلف زندگی کنم.

فکرشو کنید چقدر خوب میشد اگه میشد.... تلفیقی از پیر و جوون، تجربه و چابکی، مرگ و زندگی.

از یه طرف هم حسودیم شد به خانواده های قدیمی که پر از بچه بودن، پر از این تضادهای دوست داشتنی.

ولی بعدش یادم اومد اینجا ایرانه، اینجا حتی وقتی با فامیلت تو یه مهمونی هستی باید خودسانسوری کنی، مواظب کلاهت باشی.

اینجا حتی تو وب خودت هم حق نداری خودت باشی، تو خونه هم نمیتونی افکارتو بیان کنی، حرف بزنی متهم میشی به خارج شدن از دین، نجس شدن و....

پس ما کجا خودمون باشیم؟ خسته شدم از این همه نقاب...

+ قرار بود پستم حس خوب داشته باشه، چرا تهش تلخ شدم من؟!😐

۱۲ نظر ۱۲ موافق ۰ مخالف

تاریخ...

تاریخ چیز عجیبیه، معلم سخت گیریه....

انقدر تکرار میشه تا یاد بگیری.

۱۳ موافق ۲ مخالف

هواخواهِ تواَم جانا و می‌دانم که می‌دانی

دو زوج کانال نویس رو می خونم که از طریق وبلاگ با عشقشون آشنا شدن، یکیشون بعد از ۵ سال،الان دو ساله که با هم ازدواج کردن و زوج دیگه هنوز موفق به ازدواج نشدن:)

انقدر عشقشون زیباست و انقدر عاشقانه همو دوست دارن که ذوق می کنم از خوندنشون*__*

چه خوبه که میان تو کانال قربون صدقه ی هم میرن، چه خوبه که متن های خوب و عاشقونه برای هم می نویسن:)

چقدر سخته حتی تصور این که ۵ سال،۳۶۵کیلومتر از عشقت دور باشی.

نوشته بود الان که فاصلمون شده دو وجب، هر صبح خدا رو شکر میکنم.

+فاصله ی ما با عشقمون چقدره؟با پدر و مادرمون؟خواهر و برادر؟

+هپی کریسمس و این قضایا🎆🎄🎁

+ من از بچگی آرزو داشتم کریسمس، تو جمع ارامنه یا مسیحیا باشم،سال بعد دعوتم کنید تورو خدا،قول میدم شکلات کم بخورم>__*

+تیتر از حافظ

۶ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

با این حجم از خستگی آزمون نیا:)

خواهر من،میخوای بخوابی بخواب ولی خروپف آخه؟!!!!!!!!!!!

فقط اونجا که مراقب بیدارش کرد گفت صدات مزاحم بقیه میشه، یکم مات در و دیوارو نگاه کرد باز خوابید:/

ما😂😂😂

مراقب😯😯

خودش😴😴

۱۰ نظر ۱۰ موافق ۲ مخالف
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان