خوشا به حال خواب / که گاهی میبیند تو را :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

خوشا به حال خواب / که گاهی میبیند تو را

دبیر شیمی دبیرستانم بود، تقریبا همسن مادرم ولی مجرد و ریزجثه بود.

علااقه ای که به هم داشتیم زبانزد همه بود. دبیری که که هیچکس دوستش نداشت چون سخت گیر بود ولی من به خاطرش عاشق شیمی شدم.

جوری من رو دوست داشت که کافی بود بگم تاریخ امتحان رو عوض کن، اونوقت دبیری که به هیچ وجه برنامش رو عوض نمی کرد به خاطر من این کارو میکرد.

شنیدید میگن(حواسم به صدات بود، متوجه حرفات نشدم)؟ سال پیش دانشگاهی دقیقا همین حالم بود، سر زنگ شیمی محو صداش می شدم، می خواستم صداش رو برای روزایی که قراره نبینمش ذخیره کنم اما انقدر محوش می شدم که چیزی از درس نمی فهمیدم.

پارسال برای روز معلم، عکس کلاس ما رو گذاشت پروفایلش. خواهر دوستم که دانش آموزش هست ازش دلیلشو پرسید گفت چون بهترین دانش آموزم تو اون کلاس بود😍

حالا چی شد که راجع بهش نوشتم؟ دیشب خوابش رو دیدم، با هم رفتیم کلاسای مدرسه رو گشتیم، هر کسی رو میدید می خندید می گفت نلی جان همون کسیه که همیشه ازش تعریف میکنم، دختر خوبم اومده دیدنم*__*

الان شدید دلتنگشم،چون به شعر علاقه داره میخوام یه شعرخوب براش بفرستم:)

+ واقعا دبیر خوبی بود، برای امتحانات میانترم باید دو تا از تست های سخت تیزهوشان رو تشریحی حل می کردیم:/

امتحانمون رو هم میگفت اگه کسی تو برگه بالای۱۲ بشه، یعنی درس رو فهمیده، در این حد سخت بود:|

+تیتر از افشین صالحی

*بعدا نوشت: کیت جان من ریپورتم،اگه تونستی تو تل بهم پی ام بده.

۸ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
احسان ..
۰۱ بهمن ۱۱:۲۲
خدا دبیرای خوب رو حفظ کنه

پاسخ :

آمین:)
میم . الف
۰۱ بهمن ۱۱:۴۳
دبیرایِ ما خیلی باحال وپایه بودن D: خیلی خیلی باهم صمیمی بودیم :)))

پاسخ :

ما هم دبیر پایه زیاد داشتیم ولی این یکی، به خاطر سخت گیریش خیلی محبوب نبود:)
tiktik tiki
۰۱ بهمن ۱۲:۰۱
منم دبیرشیمیو دوست داشتم:((((دبیرچارسال دبیرستانم بود:(

پاسخ :

چرا ناراحتی؟
منم هر چهار سال همین عزیز دل، دبیر شیمیم بود.
tiktik tiki
۰۱ بهمن ۱۲:۱۸
اوج احسلسم نسبت به معلممون این ناراحتی:(

پاسخ :

آهان😀
ماهی قرمز
۰۱ بهمن ۱۴:۳۰
دبیر شیمی پارسال منم عشق بود حیف بازنشسته شد :/

پاسخ :

اوخی:(
خدا عمر با عزت به این دبیرا بده.
mohi :)
۰۱ بهمن ۱۴:۳۷
فکر کنم کلن معلم شیمیا سخت گیر باشن!
ما هم دقیقن معلم شیمی مون جوری امتحان میگرفت که اگر کتاب رو میذاشتیم جلومون نمیتونستیم مسئله هاشو حل کنیم!
ولی فوق العاده خوب بود و خاطرات خیلی خنده داری برامون تعریف میکرد
دل منم براش تنگ شد ):

خدا حفظ شون کنه

پاسخ :

آره احتمالا.
ما هم همین بودیم:)
آمین*__*
یک بلاگر
۰۱ بهمن ۲۲:۵۶
امیدوارم هر جا هست سالم باشه

پاسخ :

ممنونم؛)
باور
۰۲ بهمن ۱۴:۴۱
اصرار نکن:))
بذار من در مورد این پستت هوچ نگم:((ک در حالت عادی اشکم دم مشکمه برا دبیران جان تر از جان...پوووووففففف،من وجدانا دبیر نبودن ک رفیق بودن حالا بی رفیق شدم رفت...
ما دبیر خانوم کم داشتیم اکثرا عاغو بودن با خانوما نمیساختیم‌جز یکی دونفرشون:))البت با من مشکل نداشتن ولی کمپلت اونام از ما خوششون‌نمیومد مجموعا:)+فمینیستیو داری:))

پاسخ :

😄
خیلی بده این دوره ی پشت کنکوربودن، رفیقامونو از دست میدیم و رفیقی پیدا نمی کنیم.
😄😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان