قصه ی تلخ عادت :: اینجا نلی از روزهایش می گوید

قصه ی تلخ عادت

چند روز بود که موقع درس خوندن النگوهام حواسم رو پرت می کردن و حس خفگی بهم دست میداد،امشب درآوردمشون و از سر شب ناخودآگاه حس میکنم النگوهام دارن دستم رو فشار میدن و وقتی میخوام جا به جاشون کنم تازه یادم میفته که تو دستم نیست:/

یادم افتاد که ما آدما چه زود به همه چیز عادت می کنیم،به بودن ها نبودن ها...به داشتن ها و نداشتن ها...

بنظرم چه خوبه که از این توانایی تو راه های خوب استفاده کنیم،عادت کنیم به نماز خوندن ، به دعا کردن ، به کنترل خشم ، به خوب بودن ، به مهربونی ، به همدلی ، به مطالعه، به ....

چه خوبه که گاهی تو ویژگی های جسم و روحمون تفکر کنیم و سعی کنیم بهترین استفاده رو ازشون بکنیم :)

+دعا فراموش نشه*__*


۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
خانوم ربات
۰۴ تیر ۰۳:۵۴
جای تامل ... !


خوب باشی عزیزم

پاسخ :

مرسی خواهری😘
kerman man
۰۴ تیر ۰۴:۱۸
با سلام و طاعات قبول
خیلی عالی
ما هم التماس دعا داریم .

پاسخ :

سلام،طاعات و عبادات شما هم قبول هم زبون
محتاجم به دعاهاتون:)
خانمِ میم
۰۴ تیر ۱۲:۲۵
زمان انگار باعثه عادت میشه!

پاسخ :

اره...
🍁 غزاله زند
۰۴ تیر ۱۲:۳۹
عادت کنیم به چیزای خوب :) 
این واقعا عالیه،چرا که نه؟ 😊
محتاجیم به دعا نلیِ مهربونم 😇

پاسخ :

:))
دارم عادت میکنم به دعا کردن برای دوستای خوبم از جمله تو عزیزم.
نویسه های یک پسرایرانی:))
۰۴ تیر ۱۷:۰۸
اقادست محکم بزن براخانوممممم

به به به این میگن یه مطلب فوق العاده

این مطالبب خیلی عشقند


عادت کنیمم به کارخوب،دوست داشتن همدیگه و...

پاسخ :

خیلی ممنون از لطفتون:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منو
درباره من
قصد سرم داری، خنجر به مشت
خوش تر از این نیز توانیم کشت
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان